نتایج جستجو برای عبارت :

یوسف سالها صبر کرد بر اسارتش!!!

بسم الله الرحمن الرحیم
الأخطاء الشائعة فی القرآن الكریم 
الأستاذ أحمد آل یوسف 
شهر رمضان 1441هـ 


ت
العنوان
الرابط

1
الأخطاء الشائعة فی سورة الفاتحة، البقرة، آل عمران و النساء

2
الأخطاء الشائعة فی سورة المائدة و الأنعام

3
الأخطاء الشائعة فی سورة الأعراف 

4
الأخطاء الشائعة فی سورة الأنفال و التوبة

5
الأخطاء الشائعة فی سورة یونس و هود و یوسف

6


7


8


9
بسم الله الرحمن الرحیم
الأخطاء الشائعة فی القرآن الكریم 
الأستاذ أحمد آل یوسف 
شهر رمضان 1441هـ 


ت
العنوان
الرابط

1
الأخطاء الشائعة فی سورة الفاتحة، البقرة، آل عمران و النساء

2
الأخطاء الشائعة فی سورة المائدة و الأنعام

3
الأخطاء الشائعة فی سورة الأعراف 

4
الأخطاء الشائعة فی سورة الأنفال و التوبة

5
الأخطاء الشائعة فی سورة یونس و هود و یوسف

6
الأخطاء الشائعة فی القرآن من سورة الرعد إلى سورة الكهف

7


8


9
- عشق کهنه:
پاییز از راه رسید             مثل مردی غمگینکه سالها پیش عاشق شده است∞                از عشق عکسی دارد                       کهنه،                             از دختری که سالها پیش گفته بود:                         "دوستت دارم".
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#هاشور_در_هاشور#شعر_کوتاه
لعن اهل جمل توسط امیر المومنین علیه السلام
شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:
٤٨- عن یوسف بن كلیب المسعودی قال: حدثنا أبو مالك عن عبد الله بن عطاء عن أبی جعفر محمد بن علی - علیه السلام - قال: قال علی - صلوات اله علیه -: لعن أهل اجمل. فقال رجل: یا أمیر المؤمنین إلا من كان منهم مؤمنا. فقال - علیه السلام - : ویلك ما كان فیهم مؤمن...
امیر المومنین علیه السلام فرمودند: لعنت بر اهل جمل باد. مردی گفت: یا امیر المومنین (علیه السلام) البته لعنت به جز بر مومن
رمان آن سالها
دانلود رمان عاشقانه آن سالها جلد اول و دوم اثر صدف با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان آن سالها مهناز دختری خوش اقبال است و زندگی عادی خود را دارد ، او شیفته دوست و هم بازی دوران کودکی خود ، بیژن شده و البته بیژن هم نسبت به او بی رغبت نیست ، اما حکایت از روزی شروع میشود که خانواده ی شاهین فر مهناز را برای پسر بزرگشان ، بهرام ، خواستگاری میکنند …
و اما در جلد دوم
مهناز پس از خروج از ایرا
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست؟
یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟
بارها آمد و رفت
بارها انسان شد
وبشر هیچ ندانست که بود
خود اوهم به یقین آگه نیست
چون نمی داند کیست
چون ندانست کجاست چون ندارد خبر از خود که خداست …
قیصر امین پور
به نام خالق بی‌همتا
صدای خنده‌هاش فضای تنهایی‌هاش رو پر کرده بود
انگاری می‌خندید تا هیولای تنهایی و خستگی‌هاش
جرئت حمله به قلبش رو پیدا نکنه و تو همون پستوی
انتهایی چشماش دوران اسارتش رو بگذرونه.
از خنده‌هاش یه نقاب رنگی ساخته بود تا یادش نره
تنها سلاحی که براش مونده تا با اون هیولاها بجگنه
همین خنده‌های بی‌صدای جسم و روحیه که دلش
تاب باختنشون رو نداره.
آخه اگه یه روزی همین رو هم از دست می‌داد باید
مثل یه کویر، همیشه تشنه دیدن حتی یه سر
در طول سالهای عمرم همیشه تلاش کردم و به نظرم جز دسته ادم های پرتلاش محسوب میشم.
اما تموم این سالها همیشه به خودم گفتم استعداد چیز دیگه ای .... ادم های با استعدادی رو توی این سالها دیدم که چیزی رو که من در طی روزها یا هفته های یا حتی ماهها میخوندم یا مینوشتم یا طراحی میکردم یا میساختم در عرض چند روز یا هفته میتونستن انجام بدن. به خودم میگفتم هرچه قدر ضعیف باشم میمونم توی این مسیر ... این چیزی که من میخام و براش حاضرم از خیلی از چیزیهای زندگی بگذرم. گ
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه...
یکی از ﻫﻴﺎت امام حسین لذت میبره یکی از مهمونی رفتن. یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند.
اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن.
سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم
چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن.
لطفا به دلخوشی دیگران گیر ندهید !
چند وقتی هست که در بحرِ داستان اسارات من زنده ام هستم، و با تک تکِ کلمات معصومه خود را نیز مانند اسیری حس میکنم که غمناک و گوشه گیر خود را در دستِ تقدیر الهی قرار داده و اما روزنه ای که هیچوقت در وجودش نمی خشکد، امید. معصومه در دلِ تاریکی و قفس به خدا نگاه میکند، و با شعار مرگ یک بار شیون یک بار با اعتصاب غذایی هجده روزه تقدیر خودش را تغییر میدهد...اولش تهِ دلم با اعتصابِ چهار خواهر راضی نبود، گفتم شاید اشتباه باشد، اما وقتی دیدم که تا آخرین لحظه
این روزها پنجره ی اتاقم مأمن روزهای سخت و تاریکم شده است. هروقت دلم می گیرد و دلم میخواهد رنج هایم را برای آسمان بازگو کنم می نشینم روبرویش و برایش حرف می زنم. لیوان چایم را هورت می کشم همان طور که اشک هایم روی گونه هایم می غلتد گرمای اشکهایم مرا یاد روزهای سخت سالهای گذشته ام می اندازد. همان روزها که فریادم را هیچ کسی نمی شنید. خروارها غصه را در اعماق قلبم دفن کردم تا کسی نفهمد آنچه بر من گذشت چه بود و چگونه بود. این را مطمئنم هیچ کسی تاب تحمل ای
سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت.
قسمتی از پیام رهبر انقلاب به مناسبت شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
دلمان تنگ است برایت در این تحویل سال، سردار....
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید
#سین_هشتم
#سال_تحویل
#تحویل_سال
عزیزکم! تو را من خودم معتاد موزیک کردم. خود من، خودم را از تو گرفتم. خودم موزیک را از تو دزدیدم. سالها بعد تو پیرمردی هستی با کلاه کج، نشسته در پارک، قوز کرده بر عصا.
در سمفونی نکبت بار کلاغ های زمستان زده دنبال موسیقی میگردی. سالها بعد من پیرزنی هستم که هنوز میتواند ورزش کند. با هدفون سبزش از کنارت رد میشود، می ایستند و پاهایش را میکشد.
+ البته با توجه به لرزش دستانم، همین الان هم میتوانم پیرزن باشم. مساله اینجاست که تو هنوز یک جوان احمقی:) خاصه
سلام
 
غدیر نوشت (با تاخیر!)
عید غدیر همیشه خاصه. هر سال خاص تر از پارسال.
اصن یه جوریه که نمیشه وصفش کرد. نمیشه دربارش حرف زد حتی!
فقط میشه یه گوشه نشست و تصور کرد ماجراهای اون روز رو و غرق لذت شد...
 
شاد باشید به حق امیرالمومنین علیه السلام.
 
 
عیدی نوشت
یکی از بهترین عیدی هایی که تو عمرم گرفتم رو امسال استادم یا بعبارتی بهترین دوستم با 40 سال اختلاف سن لطف کردن. تابلویی که خودشون سالها پیش نوشتن و سالها بالای سرشون نصب بود تو دفترشون و من از حدود
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده...
بارها غم این کلمات را میان رقص شعله ها دیدم که بی مهابا با باد یکی شدند.
راستی چشم دخترکانی که چشم انتظار روزهای بهترند را دیده ای؟
شبهایی که پایان ندارند را چطور؟
کوله باری از زخم هایی که سالها با خود حمل میکنیم را کجای راه زندگی باید بگذاریم و پرواز کنیم؟
انتظار برای روزهای نیامده بدترین زندگی است که میشود هر انسانی تجربه کند.و امان از رسیدن آن روز...
سالها انتظار برای وصال، دستپاچگی می آورد.ترس می آورد و
بنام خالق آزادگی بهر سازندگی
باز خرداد است و یاد آزادگی 
خرمشهر است و این همه مردانگی
بهار و سوز گرمای بی مثالش
خرداد آمده شادی سوم همیشگی
شهر من کاش شادیت پیوسته بود
ترکهای  لب این شط وابسته بود
گرم بهر خاک همچو آتش تیرگان
کاش انصاف بود بهر این دلدادگان
مردمی که با جان و دل عاشق جانبازی
صدافسوس مانده اند در حسرت سازندگی
سالها جای ترکش مانده روی دیوارها
رد خون عشق یاران مانده در دیدارها
شهر من شهر خدا ای جان فدا
انهمه عشق بازان آمدند بهر خدا
اگر تکه تکه اینه سکوت میکند دلیلش ان نیست که حرفی نداردبلکه مانند اسیری شده که بسیار حرف دارد در روزهای اغازین اسارتش
اما با گذر زمان این زمزمه ها رنگ و بوی تکرار میگیرد
اما عجیب ان است که رنگ شاید تکرار شود
اما بو هرگز
شاید حتی اگر چشما تاب بیاورند رنگها هم متفاوتند
چرا که هر روز رنگی از پرتوی خورشید به زمین میتابد
و این پرتو در هر ساعتی زاویه ای و در هر مکان بازتابهایب دارد که بازتابی بدیع را بوجود می اورد
و دیدن‌هر انچه پیرامون است نیز به ه
پاریسولا لمپسوس’ زنی یونانی است که به همراه دختر نوجوانش، سالها طعمه هوسرانی‌های صدام و پسرش بوده، در کتابی، ماجرای روابط خود با صدام را تشریح کرده است.
به گزارش مشرق، "پریسولا لمپسوس" زنی یونانی است که در کتاب خود که در سوئد متتشر کرده، نوشته است که صدام، رئیس‌جمهور مخلوع رژیم بعثی عراق سالها به بهانه عشق به وی، او را در معرض انواع آسیب‌ها قرار داده است.
او در این کتاب، خاطرات خود را با صدام به رشته تحریر درآورده است و محتوای کتاب، بگونه
دکتر خادم در گذشت
دکتر خادم سالها بود که از بیماری سرطان رنج می برد و در این اواخر بشدت ضعیف و ناتوان شده بود دکتر خادم  بعد از تحمل سالها درد و رنج به دیار باقی پر کشید
دکتر خادم دهه هشاد بود که به عنوان یک پزشک جوان و تازه کار به زیباکنار آمد و مطب پزشکی او سالهاست که تنها مطب پزشکی در زیباکنار می باشد.
حالا بعد از در گذشت دکتر خادم در زیباکنار پزشک دیگری نیست و باید دید چه مدت طول خواهد کشید که دوباره در زیباکنار مطب جدیدی بازگشایی گردد
ال از سفرش برایم یک دستبند با صدفهای یاسی رنگ سوغات اورد. درست شبیه دستبند قدیمی تری که سالها پیش از سفرش به جنوب برایم اورده بود. صدف‌های یاسی! خندیدم و گفتم سلیقه‌ات در این سالها هیچ عوض نشده! همان صدفها، همان رنگ... یادش نبود. گفت راستش برایم مهم نبوده چه طرح و شکل یا قیمتی باشد آخرش یک یاسی را برمیدارم برای تو. یاسی مرا یاد تو میاندازد. صدف باشد یا مایو یا دمپایی ابری.
همیشه دوست دارم بدانم آدمها با چه چیزهایی یادم میافتاند. وقتی آهنگی از قم
اوه، بر من ببخش لب های کثیفم را، کلمات تلخ و زشتم را، خاطراتِ سیاهم را. بر من ببخش ک نبودم آدمِ توی خیال پردازی های ـت، اگر دهانم بو می داد، نگاهم اذیتت می کرد و کوه متحرکِ معذب بودم. بر من ببخش موهای خلوت شده ام را، لباس کهنه شده، چشم های غبار نشسته ام را. ببخش ک تجسمِ صحنه ی زیبای توی خاطرت نبوده ام، صدایم طنینِ دیالوگِ شاهکاری را نداشت و اگر کلمات اشتباهی را انتخاب می کردم. ببخش، ک توی دنیای نفرت انگیزت، آن جزیره نجاتی بودم ک نا امیدت کرد. ک آن
اوه، بر من ببخش لب های کثیفم را، کلمات تلخ و زشتم را، خاطراتِ سیاهم را. بر من ببخش ک نبودم آدمِ توی خیال پردازی های ـت، اگر دهانم بو می داد، نگاهم اذیتت می کرد و کوه متحرکِ معذب بودم. بر من ببخش موهای خلوت شده ام را، لباس کهنه شده، چشم های غبار نشسته ام را. ببخش ک تجسمِ صحنه ی زیبای توی خاطرت نبوده ام، صدایم طنینِ دیالوگِ شاهکاری را نداشته است و اگر کلمات اشتباهی را انتخاب می کرده ام. ببخش، ک توی دنیای نفرت انگیزت، آن جزیره نجاتی بودم ک نا امیدت
زنده شده ام. یک جور زنده ی پخته. یک وقت هست آدم طوری زنده می شود که هنوز داغ جوانی ست. شوووووور زندگی سر و کول وجودش را گرفته و شوق زیستن؛ تبدیل دنیا به بهشت و تغییر هر آنچه کریه به عالی، همه ی مغز آدم را گرفته، طوری که واقعیت را نمی بیند. این بار جور دیگری زنده ام.
بعد از سالها تجربه ی مرگ. بعد از سالها جان کندن برای زندگی؛ این بار طوری زنده ام که بشقاب پر نقش و نگار سفالینی از کوره های چند هزار درجه جان سالم به در برده، نشسته بر دیوار بتونیِ خانه
دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ 
صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟ 
مادر گفت : دارد نردبان می سازد. ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!
سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ 
حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو ب
سئو اکنون سالها است که در میان بازاریابان دیجیتال کلمه کلیدی است. این موضوعی است که همه در جامعه بازاریابی دیجیتال درباره آن صحبت و جستجو می کنند. من هستمدر حقیقت ، اصطلاح “SEO” بین 10،000 تا 100،000 جستجو هر ماه در گوگل انجام می شود. این به وضوح نشان دهنده میزان توجه مردم است. …The post بهینه سازی موتور جستجو چیست؟ | راهنمای نهایی برای بهینه سازی موتور جستجو appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/2KPM4X7
مشاهده م
ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایمتشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایمسالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد توروزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایمگوشه ای از صحن آیینه و یا صحن عتیقهرکجا هستیم گویی کنج ایوان تو ایمزائران دختر تو زائران فاطمه اندتا ابد ممنون این لطف دو چندان تو ایمما غذای خانه هامان هم غذای حضرتی ستدرمیان خانه هم در اصل مهمان تو ایمبی گمان ایل و تبارت عزت این کشور انددر حقیقت اهل جمهوری ایران تو ایمبچه های تو در ایران پادشاهی میک
*نردبانموضوع داستان: فلسفی
دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟ مادر گفت: دارد نردبان می سازد! ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!
سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، ا
عشق ... همیشه بزرگترین سوال من بود ! اینکه خدا چجوری عاشق ما آدما شده که هرچی ما بد میشیم اون عاشق میمونه . امروز دلیل خوبی پیدا کردم که البته بیشتر جواب سوال های حساب میشه که سالها در ذهنم بود.
اخرین باری که شروع کردم برای به تصویر کشیدن ذهنم روی کاغذ سالها میگذره شاید 10سال ، 17 سالم بود که یک دفتر برداشتم و تا آخرین خط از انتهایی ترین سفیدی های خط دار و منظمش نوشتم ، یک روز کامل نخوابیدم و نمیدانستم این شروع بیخوابی های طولانی من خواهد بود ...
بعد
باربری مرکز تهران را به باربری ایفل بسپارید .
باربری ایفل با سالها تجربه در زمینه اتوبار مرکز تهران آماده خدمت رسانی به شهروندان ساکن مرکز تهران است.
ما همواره پیشرو در خدمت رسانی در باربری مرکز تهران بوده ایم از این رو با ارائه خدمات 24 ساعت می کوشیم خدماتی بی رقیبی در باربری تهران ارائه دهیو
کادر مجرب ما با سالها تجربه در باربری مرکز خسارت را بی معنی کرده اند ما همچنین نیز از نوین ترین روش ها استفاده می کنیم تا فرایند صفر تا صد اتوبار مرکز ت
مــــادربزرگ من آدم مذهبی بود...
 
هر وقت دلش واسه "امام رضا" تنگ 
می شد می گفتم:
 
مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری "مشهد"
از همینجا یه "سلام" بده، 
 
اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا "تفریح کن،"
 
وقتی سفره میگرفت وقتی "محرم" میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم:
 
اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا "آدم محتاج،"
 
اما وقتی من با دوستام "مهمونی" میگرفتم اون فقط میگفت؛
"مادر مراقب خودت باش،"
 
س
هروقت از جاده ی پیچ در پیچ حاشیه ی شهر رد میشیم پدرم خاطره ی تکراری اش از چهل سال قبل رو برای بار هزارم تعریف میکنه.خاطره ی سالی که خوک های جدید روی کار اومده بودن و خوک های قبلی که سرنگون شده بودن رو توی توی گونی های بزرگی میکردن و از این صخره ها و کوه های سنگی بلند اطراف شهر پرت میکردن پایین.پدرم اون سالها جوانی بوده به سن و سال حالای ما.چهار سال کوچکتر یا بزرگترش فرقی نمیکنه...سالها گذشته اما پدرم خاطره ی فریادهای مردهای توی گونی که از ارتفاعا
به تو فکر می کنم مثل همیشهاینکه چرا این عشق صاعقه وار بر من زد و رفتشکی نیست این عشق ساتر بی احساسی من استمرحم دلی است که سالها خالی بودهتمام رخ جهل و نادانی من استراز سر به مهریست پر از بدنامیدل طوفان زده ام نمی داند به کجا پناه جویدکشتی سوراخ و ساحل نجات دور 
من خیلی حساس و مرتب بودم...
حساس تر و مرتب تر شده بودم درین سالها...
اتاقم رو هر شب جارو میکردم...
تو تمام این سالها یه بار فقط سوسک خیلی ریز دیدم توی اتاقم و باهاش مدارا کردم چون هیچ وقت از زیر تخت در نیومد....
 
حالا...من ۱۲ روز خونه به خونه با یه مشت خارجی جابجا شدم و روی تخت جدید خوابیدم و کل زندگیم تو یه چمدون بوده...
حالام که برگشتم هر شب یه جام...
یه شب دانشگاه میخوابم...
یه شب مهمونم خونه دوستام...
یه شب اتاق دوستم که رفته مسافرت...
امشب اتاق همون دوس
قبول شو و امتحانات رو بگذرون و نمره زبان رو بیار و پروپزوال رو تصویب کن و جامع رو بگذرون توی این بین مقاله ام بنویس بعد برو آزمایشگاه شروع کن به طی کردن یه ماراتون ... موضوع تعریف کن ... آزمایش کن ... بفرست آنالیز ... هیچکس این وسط نیست بیاد بگه خرت به چند من؟ خودتی و خودت. تازه اگه تعریف کارت و اپلیکیشنش جواب داد بری سراغ نوشتن مقاله. و این کار رو بارها انجام بدی. این میشه کارهای چند سال اخیرم. عجیبه ولی من ازش تا حدودی خوشم میاد.
امسال فکر میکردم مهر
رهبر معظم انقلاب:
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیبه شهیدان، روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم، و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیةالله ارواحنا فداه و به روح مطهر خود او تبریک و به ملت ایران تسلیت عرض میکنم. او ن
گفتم که بی کار نبودم. یه چرخی در وبلاگ صاحاب سیتم وبلاگ قدیمی زدم. من از بلاگفا به اینجا اومدم به دلیل محدودیت های زیاد اونجا در لینک گذاشتن. خلاصه به یکی از پستهاش رسیدم درباره یک کتاب. آی من خاطره دارم باهاش. درباره هم پارسیک نوشته. یه جایی که تا سالها خبرهام رو اونجا می خوندم اما دیگه بعدش از نفس افتاد یا نفسش به شماره افتاد و یا سایتهای خبری بهتری اومدن. البته سرچ انجین هم بود و گاهی اونجا سرچ هم می کردم اما راستش هیچوقت سرچش قوی نبود اصولا
در آغاز چهل سال دوم انقلاب سیلی ویرانگر بسیاری از نقاط کشور رو ویران کرد...
شاید خسارات این سیل از خسارات هشت سال جنگ تحمیلی بیشتر بود...
اما برکت این سیل کمتر از برکت اون هشت سال نبود... شاید تو بعد از گذر سالها این حرف رو بهتر درک کنی...
آخرش پس از سالها بیکاری و افسردگی و خودکشی، از سه شنبه هفته پیش رفتم سر کار.
خشکشویی هست. کارش سخت هست ولی خوب مگه کار راحت به کسی میدن؟
صاحب کار خوبی دارم و همکارانی خوبتر.
همین که خونه نیستم بشینم غصه بخورم یا شب تا صبح خواب به چشمم نیاد، بهتر هست.
شب ها عین جنازه میفتم میخوابم تا صبح.
زندگی طبیعی یعنی اینکه اگه توی دوازده سالگی خانواده ات فهمیدن با دیدن یه نفر از جنس مخالف ناخودآگاه قرمز میشی با خاک یکسانت نکنن 
و توی سی و چند سالگی اون لحظه عین پتک نیاد روی سرت و بفهمی تمام این سالها با یه دروغ زندگی کردی
مرا باید در این آشفته راه
مرهمی باشد از جنس دل
آسمانی که شاید
گاه از پس ابر سیاهش
بر این عرصه باران بزند
کدورت گرفته این سرزمین را
در دل حادثه ها عشق جوانه نمی زند
و در سکوتی هزار ساله
مهر نمی روید
و حرفی از دوست داشتن نیست
برف سالها پیش هنوز
بر حس به خواب رفته این مردمان نشسته
مردمانی که در حصار تنهایی خویش
در انتظار قطره ای احساس
به عشق موعود می اندیشند
تو را در بین کدام اساطیر می توان یافت
که با اعجاز نگاه خورشید گونه ات
آب کنی حس یخ بسته این
مهرماه 1372 اولین حضورم در کانون بعنوان معاون طرح و برنامه و اکنون که در مهرماه 1398 هستیم آخرین روزهای حضورم را در کسوت مدیریت کانون تجربه می کنم. روزها و ماهها و سالها چه زود سپری می شوند و تا چشم به هم می زنیم فرصتهای زندگی رو به پایان هستند. به فرموده مولی علی (ع) خوشا به حال آنانکه در طاعت خالق و در خدمت به مخلوقند. آری همه ما در گذریم و فراموش نکنیم که روزی می بایست در محضر پروردگار پاسخگوی عملکرد خود باشیم. در این سالها با همه فراز و نشیبهایی ک
هیجده سالم که بود مجبور شدم یک نفر رو فراموش کنم و چون بلد نبودم، مثل بچه ها گریه میکردم.
آدمها برام پر از حرفای نامفهوم بودن... حرف هایی مثل «بعدا به حال این روزهات میخندی» یا «جاش رو آدمهای دیگه پر میکنن.»
تا مدت ها، شب ها رو بی خواب بودم. بعضی از آدما رو تو خیابون از پشت با اون اشتباه میگرفتم، بعضی وقت ها دلم برا صدا کردن اسمش تنگ میشد و با هر آدمی که اسم اون رو داشت دمخور میشدم. خودم رو مقصر میدونستم و احساس میکردم اگر آدم بهتری میبودم اون هیچو
سالها پس از انتظار این روزها که جز گذشته ای در آینده نیستند، در زمان حال، می پرسی از حال و روزم.
من آن روزها منتظر تغییر بودم و هیچ. تو دیگر دنبال چیز تازه ای نباش. هر بار به ناچار و بیشتر به اختیار، عقب رفتم و قدم های وارونه ام خوب از پس ویرانی خویشتنم بر آمدند.
ادامه مطلب
من که می‌دونم تو در چه حالی اما مگه تو دنبال جنگیدن نبودی؟ اینم جنگ، جنگ با دلی که هی خل میشد و سُر می‌رفت. حالا پات رو گذاشتی زیر پاش که سر نخوره. سنگینیش افتاده روت و درد داره اما طاقت بیار. می‌دونم دو روز دیگه پی‌ام‌اسی و حالت خراب اما باور کن درست میشه و بالاخره تو می‌تونی این راه کج رفته‌ای سالها رو اصلاح کنی. باید صبور و مقاوم باشی.
تقویم ترکی در سده پنجم پیش از میلاد در میان قبایل ترک شمال ختای پدید آمده است. این تقویم بر اساس دوازده حیوان بود: 1) موش. 2) گاو. 3) پلنگ. 4) خرگوش. 5 ) نهنگ. 6) مار. 7) اسب. 8) گوسفند. 9) میمون. 10) مرغ. 11) سگ. 12) خوک. هر کدام از این سالها به باور ترکان معنا و مفهوم خاصی داشتند: موش (آرامش)، گاو (جنگ و آشوب. به گفتة کاشغری چون گاوها به هم فراوان شاخ بزنند و درگیر شوند)، پلنگ (نیکی و بدی با هم)، خرگوش (بدبختی)، نهنگ یا تمساح (فراوانی و ارزانی. زیادی باران. به گفتة کاشغ
من این چند روز فقط برای آرامش روح تو دعا کردم. هرچند اعتقادی به هیچ چیز درست حسابی نداشتی و در تمام عمر بیست و چند ساله‌ی خود ارزشی به مذهب ننهادی و آشفتگی و بیچارگی جداناپذیری وجودت را درگیر کرده بود.دعا کردم که سالها بعد در بهشت دیدار تازه کنیم و تو با نگاه غم‌زده آغوش باز کنی و من به طرفت بدوم.
بعد سالها که هرکسی رو که اونجا داشتی و هر خاطره ای که اونجا داشتی با اون افراد رفتن از اون محل، می ری همونجا. تو هستی، خاطرات توی نظرت هستن، اون کسان نیستند... دلم براتون تنگ شده دوستای کارشناسی، توی ارشد خیلی تلاش کردم دوستی پیدا کنم ولی هیشکی با دلم به نزدیکی زهرا و خدیجه نشد...
دلتنگتونم...
⚠️⚠️توجه! توجه! توجه!⚠️⚠️
 
آیت الله شب زنده دار که این خواب رهبر رو نقل فرمودند در درس خارج فقه ۱۶ دی با این مضمون گفتند که اصل این خواب #درسته
ولی خواب برای چند روز پیش نیست و گویا برای سالها قبل هست.اگر این فایل صوتی رو جایی فرستادید این مطلب رو هم گوشزد کنید که اشتباه برداشت نشه
 
^کتابی که می خوام معرفی کنم درباره ی اسطوره ای ست که داستانش برای هزاره ها قبل نیست،اتفاقا این اسطوره معاصر با زندگی کرده است.
خاطرات خانم مرضیه حدیدچی دباغ هست با روایت گری خود ایشون.^
زمانی که بانو مرضیه در بیت امام خمینی در نوفل شاتو به عنوان محافظ بیت خدمت می کردند، امام ایشان را خواهر طاهره صدا میزدند و این لقب بعد از این ، با ایشان همراه شد.
این بانو بعد از سالها شکنجه توسط ساواک، به خارج از ایران مهاجرت کردند و در لبناان و سوریه آموزش
‏یکی بود یکی نبود .ما  دو عاشق تنها،بی پناه ، زیر سقف آسمان ،به زندگی لبخند زدیم . سالها گذشت و زندگی همچنان به دیگری لبخند می زند. تبعیض یعنی تو دلت برای زندگی ضعف برود و زندگی دلش برای دیگری . این قصه پر تکراری ست .  همیشه یکی بود و یکی نه. 
«واژه» ‎#زندگی
 
مهربان اربابمون سلام..سلام.. قدیما وقتی محرم میشد خوشحال میشدم الآن نه چند ساله نه از ظلمی که به شما شد با ظلمی که ب ما شد زمین تا آسمون فاصله است امام حسین علیه السلام اما اما ظلم ، ظلم_ درد داره هر چقدر که باشه درد داره.. درد داره هر جور که باشه درد داره.. کسی حرف ما رو میفهمه که بهش ظلم و ستم شده باشه و به شما بیشترین ظلم تاریخ شده ب شما ب پدرتون ب مادرتون زهراء سلام الله علیها..   12 هزار نفر شایدم بیشتر ، نامه نوشتن بری کربلا گفتن اگه نیای گن
در بزرگ و مهر و موم شده،باز شد و محکم روی زمین افتاد. تمام منبت کاری های روی در،خرد شدند و از بین رفتند. باری دیگر،زیبایی از بین رفت و تاریکی پلید جایش را گرفت.
به محض اینکه پایش را داخل مقبره گذاشت،انرژی ضعیف درون انجا را حس کرد. انرژی ای قدرتمند که برخلاف جادوی اهرام مصر،رفته رفته ضعیف شده بود. اگر دقت میکردی میتوانستی هاله ای گذرا از نور را هم ببینی که سریع ناپدید میشد. اما او وقت اینجور کارهارا نداشت. نگاهش سرتاسر دیواره ی اصلی مقبره چرخید.
عمر مثل برق و باد داره می گذره.
سرعت رشد یک جنین گ، سرعت رشد یک نوزاد، به مراتب از سرعت رشد و کمال من بیشتر بوده، به چشم دیدم و به گوشت لمس کردم. 
علیرغم همه تجربیات عمیق این سالها، حس می کنم ادب و عبرت و درس و نمره قبولی لازم رو از اتفاقات پشت سر بدست نیاوردم...
خدا کنه سنگی که سرم بهش می خوره بذای عبرت سنگ آخر نباشه و اصلا خدا کنه سنگ نباشه...
عمر مثل برق و باد داره می گذره.
سرعت رشد یک جنین گ، سرعت رشد یک نوزاد، به مراتب از سرعت رشد و کمال من بیشتر بوده، به چشم دیدم و به گوشت لمس کردم. 
علیرغم همه شهودات عمیق این سالها، حس می کنم ادب و عبرت و درس و نمره قبولی لازم رو از اتفاقات پشت سر بدست نیاوردم...
خدا کنه سنگی که سرم بهش می خوره بذای عبرت سنگ آخر نباشه و اصلا خدا کنه سنگ نباشه...
داشتم به این فکر میکردم کهاگر سالها بعد برم به خواستگاری بپرسنداماد چیزی مصرف میکنهخودم رک و راست بهشون بگم کنیازی نیست تحقیق کنیدمن اعتیاد دارم، ۱۸ سالم بود معتاد شدمبه دو قرنیه‌ی چشم یک دختر، که دختر شما نبود...اگر اینجام بخاطر دل مادرمه، من خوب میدونم ک آدم معتاد نباید بره خواستگاری
پایه های صندلی در یک روز ساخته میشود ، آن روز روزیست که قرار است در یک زمان محدود ، اساس و بنیاد و استحکام آن صندلی که قرار است سالها بر روی آن بشینی تعیین شود. و آن هم توسط خودت(تا آن زمان فرصت داری در ساخت پایه های صندلی مهارت کسب کنی)...
ادامه مطلب
در بزرگ و مهر و موم شده،باز شد و محکم روی زمین افتاد. تمام منبت کاری های روی در،خرد شدند و از بین رفتند. باری دیگر،زیبایی از بین رفت و تاریکی پلید جایش را گرفت.
به محض اینکه پایش را داخل مقبره گذاشت،انرژی ضعیف درون انجا را حس کرد. انرژی ای قدرتمند که برخلاف جادوی اهرام مصر،رفته رفته ضعیف شده بود. اگر دقت میکردی میتوانستی هاله ای گذرا از نور را هم ببینی که سریع ناپدید میشد. اما او وقت اینجور کارهارا نداشت. نگاهش سرتاسر دیواره ی اصلی مقبره چرخید.
بنده به یه مرضی مبتلام که هرچند وقت یکبار وبلاگام رو عوض میکنم :( 
امروز زد به سرم از اینجا هم برم 
رفتم نگاه کردم دیدم عه بالاخره بعد از سالها بلاگری یه جایی پیدا شد که من یکسال اونجا آرومم گرفت و نوشتم 
ولی چه نوشتنی آخه ؟ 
یه سری نوشته‌ی بی سر و ته ... 
اسمشو روزانه نویسی هم نمیشه گذاشت ! 
از بس هم از خوشی و عاشقانه نوشتن رو منع کردم که اینجا شده مصیبت نانه :))))
کتابی از یالوم دوباره و درباره روانپزشکی و فلسفه...بیماری که سالها روان درمانی تاثیری روی شهوت حیوانیش به روابط جنسی نداشته وحالا با فلسفه سعی در درمان خودش داره...توصیفات جالبی از گروه درمانی داره که من چیزی ازش نمیدونستم...از و نیچه گریست سخت تر بود ولی با همون جذابیت و حتی بیشتر
برای دیدن روی تو ای یار
به غربت سالها بودم گرفتار
ندیدم روی ماه نازنینت
ندیدم رنگ آرامش به یک بار
شب و روزم عجین با میگساری
و لایعقل بفکرت بوده هربار
اسیر روزگاران بوده از تو
نبود م راحتی در خواب و بیدار
شد هر تاری ز گیسویت برایم
طنابی که کشاندم تا سرِ دار
در آن غوغای عقل و عشق، آخر
حقیقت روبرویم شد پدیدار
رسیدم من به عشق خود سرانجام
شدم عاشق به روی عشق این بار
برای دیدن روی تو ای یار
به غربت سالها بودم گرفتار
ندیدم روی ماه نازنینت
ندیدم رنگ آرامش به یک بار
شب و روزم عجین با میگساری
و لایعقل بفکرت بوده هربار
اسیر روزگاران بوده از تو
نبود م راحتی در خواب و بیدار
شد هر تاری ز گیسویت برایم
طنابی که کشاندم تا سرِ دار
در آن غوغای عقل و عشق، آخر
حقیقت روبرویم شد پدیدار
رسیدم من به عشق خود سرانجام
شدم عاشق به روی عشق این بار
داستان دست سازها سالها بود که برای من حضور داشت با توجه به این که هنرهای تجسمی ارثه ای بود که من در اون فعالیت داشتم و در ضمینه های مختلفی فعالیت کرده بودم ، 
حفظ ارتباط انسان امروزی با محصولاتی که با دستانش میتونه تولید کنه و روح دمیده در آن آثار و چرخه تاثیر تولیدات دست ساز بر کیفیت زندگی افراد به ویژه زنان  سر آغاز پروژه های هند کرفت بود . 
طراحی کارگاه هایی که دست سازه هایی ساده در آن آموزش داده میشد و هدف توجه به ارتباط دست و ذهن و ارتباط
برای دیدن روی تو ای یار
به غربت سالها بودم گرفتار
ندیدم روی ماه نازنینت
ندیدم رنگ آرامش به یک بار
شب و روزم عجین با میگساری
و لایعقل بفکرت بوده هربار
اسیر روزگاران بوده از تو
نبود م راحتی در خواب و بیدار
شد هر تاری ز گیسویت برایم
طنابی که کشاندم تا سرِ دار
در آن غوغای عقل و عشق، آخر
حقیقت روبرویم شد پدیدار
رسیدم من به عشق خود سرانجام
شدم عاشق به روی عشق این بار
کوتوال
بسم الله الرحمن الرحیم 
ملت عزیز ایران! 
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیبه‌ی شهیدان، روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. 
سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم، و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت... 
انتقام سختی در انتظار جنایتکاران است... 
بخشی از پیام رهبرانقلاب درپی شهادت سردار سلیم
شما انسان ها دقت کردین
که در تمام این سالها
و سالهای قبلی
هر وقت من اومدم اینجا نوشتم
یعنی ناخوداگاه venting رو انجام دادم؟
و شماها همه رو خوندین؟!
یعنی الان شماها قربانی پروسه venting هستین مفعول های خاک تو سردون؟ :)))) الان شماها مفعولین مفعول! 
روش های مذاکره موفق ما در این سلسله مقالات سعی داریم شما را به سوی مذاکره با استایل سوق دهیم سوالات  شما مثل همیشه بسیار انگیزه ساز و با محبت بود و ما را در ادامه راه بسیار دلگرم نمود. سالها است بعنوان مشاور،مدرس ونویسنده مذاکره و زبان بدن تجربیات خود را به همراه تحقیقات جهانی 
ادامه مطلب
دارالترجمه زبان
دارالترجمه زبان زیر نظر اداره کل اسناد امور مترجمان رسمی قوه قضائیه، در زمینه ترجمه رسمی و ترجمه اسناد، ترجمه مدارک تحصیلی، ترجمه مدارک و ترجمه شناسنامه فعالیت می‌نماید.
دارالترجمه رسمی یا دفتر ترجمه رسمی هماترنس
سابقه طولانی، کیفیت و دقت در ترجمه رسمی، همراه با قیمت مناسب و مصوب و استفاده از کادر مترجمان مجرب، سبب جلب اعتماد مشتریان به این دارالترجمه زبان ( دفتر ترجمه رسمی ) در طول سالها فعالیت خود گردیده‌ است.
فعالیتها
و اینک در تهی گاه اصلی انسان، جایی که ذهن تهی می شود، عقل به آخر کارش می رسد ،تفریح تکراری می شود ، انسان به پوچی محض می رسد،«معنویت اسلامی» به سراغمان می آید....
دریچه ای به سوی ابدیت...
فرد و جامعه را ، این «معنویت پر مغز» هم زمان «توحیدی» می کند .
این زیبا «وحدت الهی» ..
این آبشار «اندیشه توحیدی» ..!
آری ..
«سالها رفت و کسی مرد ره عشق ندید     حالیا چشم جهانی نگران من و توست»...
بچه که بودم فکر میکردم چیزی که اکثریت بپسندن حتما چیز خوبیهاما الان به این نتیجه رسیدم اکثریت چیزهای خوبی رو نمیپسندناکثریت به چیزهای زرد و کم عمق علاقه دارنالبته یه استثناء وجود دارهاگه چیزی تا سالها تو ذهن اکثریت باقی بمونه یعنی اون چیز،چیز خوبیه
بعد از چند روز استراحت مطلق تو خونه تصمیم گرفتم که خودم رو جمع و جور کنم و به دعوت یکی از دوستان که به تازگی توی بیمه مشغول شده برم و سری به دفترشون بزنم.وقت داشتم و یه کتاب واسه خوندن.بهتر بود با اتوبوس برم.همیشه دوست دارم یه فاصله ی معقولانه بین من و بغل دستیم توی مسیر باشه،توی تاکسی نشستن خیلی صمیمانه هست.چندتا چهارراه که طی شد.جوان بغل دستیم به اصرار پیرمردی رو سرجای خودش نشوند.مرد جا افتاده اصرار داشت که مشکلی با ایستادن نداره.اصلا دوست ن
غمگینم 
جنازه گربه ای کنار خیابان رها شده بود ، دستانم را بر دهان نهادم و اشک ها گونه هایم را میسوزاند ، از خودم بیزارم که قدرت کشیدن آن لاشه ی مظلوم را بر کناری نداشتم  . اگر این کار را انجام میدادم یقینا تا سالها به خودم میبالیدم ...
چند لحظه ای بر بالینش اشک ریختم و پس بی رحمانه به راهم ادامه دادم ، در راه دریافتم چه مرگ همه ی موجودات شبیه به هم است ، منتها انسان مضحکانه خودش را با سنگ های تزیینی گول میزند ، وگرنه که بعد مرگ همه رها خواهیم شد ...
 
 
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو 
بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو 
تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو 
چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو 
سالها می شود از خویش سؤالی دارم من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو 
با حساب دل خود هرچه نوشتم دیدم من از این زندگیم سود نبردم بی تو 
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم من اگر سر
یک مشکل قدیمی که سالها با من است دیر خوابیدن است. خیلی مطالب متنوع در مورد مضرات این موضوع خوانده ام و سعی کردم با این موضوع بدنم را به زود خوابیدن اجبار کنم ولی متاسفانه به توافقی نرسیدیم.
مشکل بعضی از دوستان اینه که خوابشون نمی بره ولی مشکل من اینه که نمی خوام بخوابم!
متاسفانه هیچ دکتری هم نمی تونه این درد مرا دوا کنه
خلاصه که شب بیداری هم دنیایی داره
 
کتابی از یالوم دوباره و درباره روانپزشکی و فلسفه...بیماری که سالها روان درمانی تاثیری روی شهوت حیوانیش به روابط جنسی نداشته وحالا با فلسفه سعی در درمان خودش داره...توصیفات جالبی از گروه درمانی داره که من چیزی ازش نمیدونستم...از و نیچه گریست سخت تر بود ولی با همون جذابیت و حتی بیشتر
تا سن هجده سالگی
تمام عروسها و جنس مونث فامیل (با جنس مذکر زیاد ارتباطی نداشتم) بهم میگفتن من خیلی زشتم.
وقتی رفتم خوابگاه
بچه ها بعضیاشون میگفتن که من یه دختر چشم درشت و سفید و خوشگلم.
اصلا باورم نمیشد که خوشگل باشم
دوست پسرمم میگفت زشتم
سالها گذشت
جوونیم سپری شد
و الان یکی دو ساله که باور کردم که منم خوشگلم.
دعوای خواهر و برادر یک برادر با خواهر یک امر طبیعی است.
خوب است که احساسات، کلمات و اعمال قوی بین خواهر و برادر وجود داشته باشد.
مبارزه و استدلال بین خواهر و برادر طبیعی است و نیاز به مدیریت دارد.
چگونگی یادگیری کودکان برای حل مشکلات و توسعه استراتژی هایی که می توانند در دیگر شرایط درگیری استفاده کنند.
دعوا با خواهر و برادر نیز بخشی از این است که چگونه فرزندان خود را در خانواده کار می کنند.
تمایل و شخصیت تأثیر زیادی بر توانایی کودک برای مدیریت
دعوای خواهر و برادر یک برادر با خواهر یک امر طبیعی است.
خوب است که احساسات، کلمات و اعمال قوی بین خواهر و برادر وجود داشته باشد.
مبارزه و استدلال بین خواهر و برادر طبیعی است و نیاز به مدیریت دارد.
چگونگی یادگیری کودکان برای حل مشکلات و توسعه استراتژی هایی که می توانند در دیگر شرایط درگیری استفاده کنند.
دعوا با خواهر و برادر نیز بخشی از این است که چگونه فرزندان خود را در خانواده کار می کنند.
تمایل و شخصیت تأثیر زیادی بر توانایی کودک برای مدیریت
رویا... کابوس... کابوس... رویاکاش چیزی این وسط تغییر میکرد
کاش هیچ وقت بیدار نمیشدم
وقتی هم که بیدار میشدم مرده بودم کامل
کاش از سکوتم میخواندی
چه حرف ها که سالها نهفته داشتم
و عاقبت خواهم مرد...
حتما دور از تو
حتما تنهای تنهای تنها
باور کن حرف مسخره ای نیست...
گر به دنبال حمل بار مطمئن و آسان در تهران هستید به شما معتبرترین باربری در این شهر را توصیه می کنیم. باربری تهران با سالها سابقه درخشان در زمینه حمل بار بین شهری و درون شهری در تهران برترین خدمات حمل بار را تقدیم مشتریان عزیز خود می نمایند.
باربری تهران یکی از قدیمی ترین شرکتهای حمل و نقل در پایتخت است که از سالها قبل فعالیت خود را با نام تجاری نتسان آغاز نموده و اکنون به عنوان یکی از برترین و معتبرترین شرکتهای باربری در کشور شناخته می شود که
مطلب جالبی را سالها پیش خواندم که عنوانش این بود: کارمند خوب
 
برخی قسمتهای این مطلب را که به یاد دارم اینجا براتون می نویسم. جالبه
 
1- کارمند خوب همیشه به فکر سلامتی اش است. در این خصوص خوردن چای سبز را فراموش نمی کند.
2- کارمند خوب همیشه به فکر این است که برای خودش یک کسب و کار جدید راه بیندازد ولی همیشه منتظر مهیا شدن پیش نیازهای مربوطه است
3- کارمند خوب نسبت به همه چیز شاکی است
 
اگر شما موارد دیگری از این مطلب را خوانده اید را دیده اید لطفا بنو
می گن شروعِ کار، سخت ترین قسمتِ کاره
 
اگه بخوایم پاهایی که سالها حرکت نکردن رو تکونشون بدیم؛ سخته
اگه بخوایم اضطراب بالا و پایین شدن زندگی رو ببینیم؛ سخته
اگه بخوایم دست روی دست هم بگذاریم؛ سخته 
و پذیرفتن راکد موندن سخت ترین کاره برای سلولهایی که در جنب و جوشن
 
خیلی ها تونستن برای هدفشون بجنگن
این زخم خوردن ها زیبا و مقدسه
پس...
 
به نام خدا
 
فکر میکنم که
دخترا یا خیلی مطیع و تابع هستن،
یا که خیلی مستقل
 
و جون شخصیت من کاملا مستقل هست (به قول دوستم مستقل و منطقی) و شخصیت خیلی از مخاطبای من توی اینجا هم مستقل و منطقی هست، طبیعیه که با مردای عادی و تیپیکال که به زن ها به شیوه برده داری و سابمیسیو کردن نگاه میکنن نمیتونم بسازم.
 
برای همینم سالها زمان برد که بتونم مرد فانتزیام رو پیدا کنم.
 
♦️ عارفی!..قصر و پدر و مادر و همسر و همهرا در جستجوی حقیقت ترک کرد بعد از سالهابه خانه برگشت...وقتی همسرش سوال کرد:
آیا چیزی که دنبالش بودی در همین جا و درکنار خانواده ات پیدا نمیشد ؟
عارف جواب داد : من پس ازسالها تلاش ایننکته را فهمیدم که.....
               "جز بیکران درون انسان " نه جایی برای رفتن هست و نه چیزی برایجستن ....
وقتی سالها تنها میشی
وقتی با تنهایی خو میگیری
وقتی به همه دردات عادت میکنی
وقتی هیچ چیزی دیگه بیشتر ازین غمگینت نمیکنه
غمگین ترین لحظت..
میشه لحظه دیدن پیک آخرت توی لیوان مشروبت ..
آخ که چه دردیه دیگه این آخری
انگار فرو ریختن آخرین دیوار قلعه ت میون یه جنگ نا برابر
آخرش همه فهمیدن که راه مبارزه با کرونا اقتدا به سنت شیرازی است.
""استراحت در منزل""
 
جهان دربرابر استراتژی مردم شیراز،سرتعظیم فرود آورد
سال ها شیرازی ها میگفتن:`` عامو بشین سرجات ،حوصله داری؟خودش درست میشه``.امسال همه فهمیدن که این استراتژی که سالها شیرازی ها می گفتن ،قادربوده بزرگترین اپیدمی جهانی را کنترل کنه
فرزندم
گاهی فاصله ما تا فرج ، فاصله ما تا عاشق شدن، فاصله ما تا وصال، فقط یک روز و بلکه کمتر از یک روز، استقامت است...
اما سالها رنج فراق و رنج ابتلائات تلخ را تحمل میکنیم... و ناله میزنیم...
هیچ اتفاقی به این اندازه دل کسانی که بر ما ولایت دارند را نمی سوزاند... 
وای از قبوری که خود را در آن محبوس ساختیم...
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی  
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
 
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
 
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
   
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
   
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
   
ادامه مطلب
باربری شهرک غرب، باربری شهرک غرب همراه مطمئن شما یکی از سریع ترین و مطمئن ترین شرکت باربری در تهران – شمال میباشد.
تنها باربری دارای مجوز رسمی از اتحادیه باربری در تهران با سالها تجربه و تخصص در امر باربری و بسته بندی 
 
ادامه مطلب
سالها پیش وقتی بچه بودم و مدرسه می رفتم...وبا شایع شده بود ...یادمه مادرم آب رو می جوشوند و میریخت تو قمقمه...تاکید داشت از آب لوله کشی مدرسه و آبخوری آب نخوریم...همه مادرها اینطور بودند. همه دانش آموزا هم قمقمه می آوردند مدرسه. در انواع اقسام مدل ها...طرف کتاب ها رو با کش میبست و کیف نمیاورد ولی قمقمه رو حتما با خودش میاورد...وبا با اون اوضاع بهداشتی و فرهنگی دهه شصت و هفتاد، با همه دارو و امکانات نداشته، آسیبی به ما نزد...این که یه جور آنفولانزاست...
رفتی اماکاش قبل ازرفتنت
میزدی تیرخلاصی در سرم
همچومرغ نیم بسمل گشته ام
که زدرد بالا و پائین میپرم
خود تو میدانی که بااین دردها
زندگی کردن عذابی ممتد است
مرگ بهترباشداز آن زندگی
گرتو را یار از قفا خنجر زداست 
زنده باشم بعدازاین دیگر چرا
گر ببینم یار من با دیگری است
برعذاب عشق لعنت تا ابد
گر سزای قلب عاشق خنجری است
هرکه عاشق شد پشیمان میشود
درد و غم پایان هر دلبستن است
هرکسی از عاشقی دم میزند
میرسد روزی که فکر رفتن است 
رفتنت را قلب من باور نکر
خائنین برای انتخابات  ثبت نام نکنند!   کمپین هلیل و جازموریان دست کاندیداهای فرصت طلب و خائن را رو خواهد کرد !  به نام خدا  شنیده شده است که برخی از مسئولینی که سالها  پست مدیریتی داشته و نه تنها هیچ اقدامی برای هلیل و جازموریان نکرد
ادامه مطلب
خائنین برای انتخابات  ثبت نام نکنند!   کمپین هلیل و جازموریان دست کاندیداهای فرصت طلب و خائن را رو خواهد کرد !  به نام خدا  شنیده شده است که برخی از مسئولینی که سالها  پست مدیریتی داشته و نه تنها هیچ اقدامی برای هلیل و جازموریان نکرد
ادامه مطلب
دانلود سریال خانه ما زیرنویس با سه کیفیت 
 
                                                 
 
​​​​                                         
 
 
 
زبان :Turkishمحصول :ترکیهنویسنده :Gülseren Budayicioglu , Eylem Canpolat , Aysenur Sikiکارگردان :Cagri Bayrakامتیاز IMDB :6.8رده سنی :16+ستارگان :Demet Özdemir,Ibrahim Celikkol,Cengiz Aydoganداستان عشق مهدی و زینب که در کودکی رنج بسیاری بردند و زندگی سختی را تجربه کردندو روح آنها پر از زخم هاییست که حتی پس از گذشت سالها از کودکیشان هنوز التیام پیدا نکرده،دو روحی که

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها